شیخ مهدی یعقوبی
سید عبد الرزاق پیر دهقان
شیخ محسن علوی افضل
شیخ مجتبی ناصری دولت آبادی (۱)
شیخ رضا اسلامی
سید احسان حسینی عاشق آبادی
شیخ محمد بصیرتی
سید روح الله موسوی
شیخ حسینعلی کرمانی
شیخ جعفر نوری نام تنی
شیخ علی جان نثاریون
شیخ جلیل شمس
شیخ عبدالله عباسی
سید هادی قریشی
سید محمد مهدی فروتن
شیخ مجید مهدیان آرا
شیخ ابراهیم لطیفی
شیخ مصطفی سرویه
یاسر ماهری قمی
شیخ یعقوب شمس الدینی (۱)
شیخ مهدی عرب پور
سید عبد المجید فقیهی
شیخ حسن محمودی
شیخ علی قربانی
شیخ رسول چگینی (۱۷)
شیخ محمد محمدی ارانی
سیدحسین موسوی نسب
شیخ محمد کثیری
سید مصطفی مومنی
سید محمد جلالی (۱۴)
شیخ محمد کاظمی نیا (۹۳)
شیخ محمد توکلی جوری
شیخ علیرضا کلاهدوزان (۱)
شیخ محمد طائبی اصفهانی
شیخ عارف محمدی
شیخ جلال باقری
سید محمد علی حسینی هرندی (۲)
شیخ مهدی دهبان (۳۷)
سید کاظم مددی
شیخ محمد زینعلی
سید علیرضا مددی (۲۳)
شیخ حامد خادم الذاکرین (۴)
شیخ محمد ناصری (۱)
شیخ علیرضا ضیایی (۳۰۰)
شیخ حسین صادقی
شیخ عباس مقیسه
شیخ محمد مهدی مقیسه
شیخ عبدالعباس حیاتی
شیخ علی علمداری
شیخ مجتبی خرقانی
شیخ یوسف تیموری
شیخ محمد رضا محمد علیزاده
شیخ مهدی قنبریان
شیخ حسین زهدی علیپور
شیخ حسین اطهری نیا
آقای محمد خدا بخشی
آقای محمدمهدی خراسانی
آقای امیر حسین خرم فر
آقای سیدی احمدی
آقای محمد حسین شریفی
آقای محمد حسن عبقری
آقای مهدی کرمی
آقای محمد امین محسنی
آقای محمد محمد نژاد
آقای جعفر محمد قلی
آقای محمد حسین محمدی
آقای علی مصطفوی زاده
آقای ابوالفضل مهدوی نکو
آقای محمد یعقوبی
آقای محمدعلی کیانی نژاد
آقای قائم توحیدیان
آقای محمد رضا وحیدی منش
آقای امیر پور عباس
آقای سید علی حسینی (۳)
آقای محمد رحیمی
آقای محمد صالح زارع
آقای محمد علی زهرایی
آقای محمد حسین سلطانی
آقای سید محمد شمسی
آقای عرفان غلامی قمی
آقای محمدرضا قاسمی (۱)
آقای حسین قاینی زاده
آقای حسین قاینی زاده
آقای علی لرستانی
آقای حسن مهروانی (۱)
آقای احمد نجفی
آقای علی ولی ابرقوئی
آقای محمد ولایت مهر
آقای محمد حسین صالحی
آقای محمد جواد افلاکیان (۲۲)
آقای سجاد باقری (۲۷)
آقای محمد علی تقی پور (۲۳)
آقای سید مهدی حسینی منش (۳)
آقای محمد صادق رحمانی (۳۹)
آقای یاسین زاهدی (۱۰)
آقای امیر حسین سالمی (۹)
آقای حسین عابدینی (۱۷)
آقای رضا عابدینی (۱۹)
آقای محمد غلامی (۲۶)
آقای علی صدرا مافی (۲۳)
آقای ابوالفضل میر داداشی (۳۸)
آقای حسین وصالی ادب (۳۹)
آقای رضا ولی ابرقوئی (۲۴)
آقای محمد حسین پرتوی (۴)
آقای محمد مهدی توکلی (۹۸)
آقای محمد حاجی پور (۲۵)
آقای سید محمد حسینی (۲)
آقای سجاد کریمی (۹)
آقای سید علی موسوی
آقای علی میانداری (۲۲)
آقای حسین نوروزی (۳۲)
آقای محمد بهرامی
آقای محسن حسین زاده (۲۳)
آقای حسین حسنی (۴۱)
آقای امیر حسین جعفری (۲۶)
آقای سید حامد حسینی (۲۳)
آقای محمد حسین ابراهیمی
آقای محمد مهدی سالخورده (۱۲)
آقای علی بهرامی (۵)
آقای مهدی قره قاش (۲۸)
آقای علی کاشانی (۱)
آقای حسین کافتری (۲۰)
آقای سید محمد جواد محمدی (۳۶)
آقای سید محمد باقر موسوی (۱۶)
آقای محسن محرابیون (۱۷)
آقای محمد مهدی حیدری (۱۳)
آقای حسين نظرپور (۵۰)
آقای محمد هادی زینلی
آقای محمد هادی نصاری پور (۱۲)
آقای محمد رضا نصیری (۴۹)
آقای محمد حسین کاظمی (۲)
آقای سید ابوالفضل موسوی (۲۳)
آقای محمد جواد علی محمدی (۳۸)
آقای سید محمد حسین ذاکریان (۸)
آقای طاها دوست محمدی (۳۶)
آقای حسین جعفری
آقای سید مهدی موسوی (۱۵۶)
آقای علی پریزاد (۲۴)
آقای علیرضا کدخدایی (۲۹)
آقای محمد علی سلطانی نژاد (۳۳)
آقای سید محمد جواد رحمانی (۶)
آقای سید محمد مهدی حسینی (۵۲)
آقای سید محمد صالح سهیلی (۲)
آقای امیرعلی سبزبان
آقای محمد مهدی بلیغی (۲۰)
آقای محمد رستمی
آقای علی عباسی (۱۰)
آقای امیرمهدی نصرتی (۱۷)
آقای محمد جواد برات نژاد (۱۳)
آقای سید مهدی محمودی فر (۱۰)
آقای احمد رضا محسنی فر
آقای محمد حسن رجبی زاده
آقای امیر محمد کماسی (۱)
آقای عباس عباسی (۶)
آقای علی ایزدی (۲۲)
آقای علیرضا منصوریه (۲۳)
آقای محمد حسن مقدم
آقای سید محمد فاضل سیفی (۱)
آقای سید حسن نبوی (۶)
آقای امیر علی رحمانی (۷)
آقای محمد حسین تقی پور (۱۷)
آقای محمد جواد علیمردانی (۷)
آقای محمد عرفان منصوری (۲۹)
آقای محمد حسین مظفری (۱۱)
آقای محمد مهدی خندان (۱۰)
آقای محسن مسلمی (۶)
آقای سید محمد حسین سیدی احمدی (۶)
آقای محمد جواد انصاری (۷۰)
علی اکبر فرمانی (۶)
محمد مهدی صوفی فتیده (۶)
آقای محمد پور علی
آقای حسین عزیزی (۶)
آقای علی کافتری (۷)
آقای ابوالفضل کافتری (۶)
آقای محمد حسین نقی ئی (۵)
آقای مجتبی کمال وند (۷)
آقای محمد طاها خادمی تنورچه (۶)
آقای دانیال مهاجری
آقای محمد هادی صادقی (۶)
آقای سید محمد مهدی ذاکریان (۶)
آقای مهدی عاشوری (۷)
آقای سید محمد مهدی واهبی زاده (۶)
آقای مهدی صالحی (۶)
آقای علی کریمی (۷)
آقای محمد مهدی باقری
آقای امین اسماعیلی (۳)
جدیدترین مقالات
- مقاله کوتاه » واکاوی شبههای پیرامون روایت «فاطِمَهُ بِضعَهُ مِنّی» به نقل از مِسور ابن مَخرمه امیرعلی سبزبان
- مقاله کوتاه » موضوع پژوهش: بررسی رابطه ایمان و عمل پژوهشگر: حسین حسنی
- مقاله کوتاه » باب کائنات وحیدی منش
- مقاله کوتاه » بررسی ادله روایی ولایت فقیه از نگاه امام خمینی، آیت الله منتظری و آیت الله جوادی آملی محقق: علی ارجینی
- مقاله کوتاه » اصول مظفر نموداری - سید محمد باقر موسوی
- مقاله کوتاه » بررسی معانی مختلف «لعل» در آیات قرآن کریم
- ورودی سال 1396 » بررسی نام های قیامت از حیث قران محقق: محمد مهدی قربانی
- مقاله کوتاه » تاریخچه مجازات و قصاص در ادیان پژوهشگر: سیدمحمدصالح سهیلی نیک
- مقاله کوتاه » رویکرد فقهاء درخرید و فروش سگ نویسنده: سید محمد صالح سهیلی نیک
- شیخ مهدی دهبان » حیات طیبه طلبگی پیشرفته ترین روش یادگیری و حفظ در جهان
- آقای محسن مسلمی » معانی (أل) - مسلمی
- ورودی سال 1400 » بخش باء ، مغنی الاریب پژوهشگر: سید علی کاظمی
- آقای سید حسن نبوی » اقسام «ال» محقق: سید حسن نبوی
- مقاله کوتاه » بررسی حجیت سنت محکی از طریق خبر واحد طبق دیدگاه برخی از اصولیون متأخر نام پژوهش گر: سید ابوالفضل موسوی
- مقاله کوتاه » محاسبه اموال وصیت شده نام دانش پژوه: علی رضا کدخدایی
مقالات تصادفی
- سایر نویسندگان » ?ایمان به خدا و معاد و عمل صالح کافی است؟
- آقای محسن حسین زاده » ?إذْ قَالَ يُوسف لاَبِيهِ يَأَبَتِ إِنى رَأَيْت أَحَدَ عَشرَ كَوْكَباً وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ رَأَيْتهُمْ لى سجِدِينَ
- مقاله کوتاه » حرمت یا حلیت عرفان و فلسفه نزد شیعه طبق آیات و روایات نام نویسنده : حسین وصالی ادب
- سایر نویسندگان » ? علت عقاب سخت برای گوساله پرستی
- سایر نویسندگان » میانه ابن عمار گفته است
- سایر نویسندگان » ? تمثیل منافقان
- آقای حسین نوروزی » اقسام دلالت کلام : ۱) تصوری: دلالتی که در آن ذهن از لفظ به معنایی میرود که قصدی به بیان آن
- آقای سید مهدی موسوی » ? تقسیمات منطقی لفظ ?
- آقای سجاد باقری » امید إِمامت
- آقای محمد جواد انصاری » ? یک امام یک منقبت ? پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) :
- آقای علی بهرامی » ⚠️ نکته ای از جنایات معاویه ⚠️
- آقای سید مهدی موسوی » اگر بعضی از متولیان ادعا کنند که متولیان دیگر خائن هستند و اصرار بر اصل آنان داشته باشند حکم شرعی آن چیست ؟
- شیخ علیرضا ضیایی » وَتَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَالتَّقْوی وَلا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثْمِ وَالْعُدْوانِ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ
- آقای مهدی عاشوری » موضوع حجاب پژوهشگر مهدی عاشوری
- آقای مهدی قره قاش » نزول تدریجی حرمت شراب
مقالات پربازدید
- سایر نویسندگان » ?سخنی زیبا? ⚫️قال زین العابدین (علیه السلام): ⭕️لوْ یَعْلَمُ النّاسُ
- آقای سجاد باقری » منظور الهام نامها و اسامی مخلوقات عالم
- آقای ابوالفضل میر داداشی » ? معیارهای جدید اخلاقی?
- سایر نویسندگان » ?حادثه افک ?
- آقای امیر حسین جعفری » ✅ یک مسئله از احکام وقف ✅ از دیدگاه حضرت آیتالله العظمی خامنهای «حفظهالله»
- آقای سید محمد جواد محمدی » ?شرطیت مالکیت واقف?
- آقای محمد جواد انصاری » ?تبانى حفصه و عايشه بر ضدّ پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله ?
- سید علیرضا مددی » ? نکته ای مهم در مورد صدقه
- آقای حسین حسنی » ? ➖ خلیفه دوم از پیغمبر سوال کرد: «با اینکه امنیت داریم چرا نماز را قصر کنیم؟» ***
- آقای محمد جواد افلاکیان » موضوع :اشکال واقعی به غیر واقع گرا ها
- آقای علی صدرا مافی » چه چیز مضحک تر و بی ثمر تر از ریا⁉️
- آقای سید حامد حسینی » سختگيرى بیش از حد عمر نسبت به سعد وقّاص?
- آقای محمد حسین پرتوی » ⭕️ خالد بن ولید و دستور پیامبر اکرم
- سایر نویسندگان » ?سخنی زیبا?
- آقای طاها دوست محمدی » ?تبانی حفصه و عایشه بر ضدپیغمبر?
بسم الله الرحمن الرحیم
مقایسه امامت امام جواد با امامت امام زمان علیهماالسلام
تأليف
سيّد محمّد (محسن) جلالى
پيش گفتار
مقدمه
اين اثر بيانگر
احوال و خط مكتبى امام جوانى از تبار على (ع) و فاطمه (س) است؛ مدافع حق و
پيامرسان و مبلّغ آيين
مقدس اسلام كه شكوفه بهارى گلستان نبوت، ثمره زيباى بوستان ولايت، جوانترين امام و
دريايى از معارف الهى و انسانى
بود.
او از تبار انبياى
سلف و در سلسه تداوم خط امامت و ولايت اسلام بود. خاندان او از نظر رفعت در
بالاترين مقام و اجداد
او در منتهاى فضل و مجد و كمال جاى داشتند؛ چنانكه آن اديب غير شيعى عرب، حافظ
گفته است: «چنين نسبى شريف و
والا براى هيچ يك از خاندان عرب و عجم نيست.»
او از نسل ابراهيم
بتشكن، آن قهرمان توحيد و از خاندان اسماعيل ذبيحاللّه و از تبار محمد (ص) و از
نسل على (ع) و
فاطمه (س) است. وى پرورده مكتب عاشورا و از نسل حسين شهيد (ع) مىباشد. جدش رسول
الله (ص) آن اسوه صلابت و
مقاومت است كه با شور عاشورايى در دل، مقاومتى چون كوه را در برابر دشمنان اسلام
به نماش گذاشت.
ما را هرگز اين
ادعا نيست كه اگر پدر و اجداد كسى افرادى بلند مرتبه و والامقام باشند، او هم به ضرورت
انسانى پاك و
شريف خواهد بود كه در چنان صورتى نظام تكليف و مسؤوليت و از هم گسسته و كيفر و
پاداش دچار هرج و مرج و شرف
باشد، خاندانش نيز در نزد خداو خلق عزيز و گرامىاند.
پدرش امام حسن
عسكرى است كه تاريخ در دانش، بردبارى، فضل و آقايى او بحثها دارد. در شأن او
نوشتهاند كه حلاّل
مشكلات علمى و دينى و عالِم آل محمد (ص) بود و فرقههاى مختلف مذهبى آن عصر ـ حتى
آنان كه پايبند دين و عقيدهاى
نبودند ـ به محضرش مىشتافتند و از دانش او سود مىجستند.
مادر او زنى به
نام نرجس است كه گفتهاند مورد توجه خاص امام عسكرى (ع) قرار داشت. اسناد تاريخى
نيز او را به
جهت شرافت و ديندارى افضل زنان عصر و مظهر فضيلت خواندهاند.
وقتى امام
عسكرى(ع) در عين همسردارى صاحب فرزندى نشده بود، برخى از شيعيان مسأله را به او در
ميان گذاشتند و
از امام پس از او پرسيدند. امام فرمود: «خداوند به زودى به من فرزندى عطا خواهد
كرد كه براى جامعه اسلامى مايه خير و
بركت است» كه دل ياران از شنيدى اين مژده آرام گرفت.
سرانجام دوران
انتظار به سر آمد و خداوند توانا يكبار ديگر عنايت خود را به امت اسلامى نشان داد
و مولودى پاك و با
بركت به دنياى تشيع مرحمت فرمود. حكيمه عمه امام (ع) مىگويد: «امام مرا احضار كرد
و فرمود اى حكيمه، امشب همان
شبى است كه فرزندى مبارك از نرجس تولد مىيابد.»
حكيمه آماده انجام
وظيفه شد. لحظه موعود رسيد و درد زايمان بر نرجس فشار آورد و پس از دقايقى امام
زمان به دنيا
آمد. امام عسكرى(ع) از خبر ولادت فرزندش مسرور شد و نخستين سخنى كه بر زبان راند
اين بود: «اين همان مولودى
است كه در اسلام فرزندى با بركتتر از او زاده نشده است» و در سخن ديگرى آمده است:
«خداوند به من فرزندى عطا كرد
كه شبيه موسى بن عمران است، همانند عيسى (ع) در گهواره سخن مىگويد و مادرش چون
مريم منزه و مطهره است.»
تاريخ ولادت او را
شب جمعه 15 ماه شعبان نوشتهاند واين تاريخ بيشتر مورد استناد قرار مىگيرد. سال
ولادت او نيز
255 هجرى همزمان با روزگار حكومت .
كنيه او را صاحب
الزمان نهادند . ولى در نزد دوست و دشمن به ابن العسكرى معروف بود. نقش يكى از
انگشترىهايش
حَسْبِىَ للّهُ حافِظى (خدا به عنوان نگهدار مرا بس است) و دگرى القادر باللّه
(توانا به قدرت خداوند) بود.
1ـ دورههاى حيات امام
حضرت مهدى الائمه
در دوران حيات امام عسكرى(ع) به دنيا آمد كه دلهاى شيعيان از اين ولادت شاد و مسرور و
دلهاى عباسيان آكنده از كينه گرديد زيرا كه اميد و آرزويشان در قطع رشته امام بر
هوا شد و به همراه ولادت او خاطره
سخنگويى حضرت عيسى (ع) در گهواره نيز زنده گرديد.
حكيمه خواهر امام
عسكرى(ع) مىگويد: «او پس از ولادت، چشمها را گشود و به چپ و راست نگريست و با بيانى
فصيح شهادتين را بر زبان جارى ساخت. جريان امر را با شگفتى با برادرم در ميان
گذاردم و او فرمود كه مسأله او فراتر از
اين سخنان است.»
او دوران كودكى
دشوارى را پشت سر گذاشت؛ از همان آغاز زندگى به فراق پدر مبتلا شد. كمتر از 5 سال
داشت گرد
يتيمى بر چهرهاش نشست . در كودكى به امامت رسيد و مسؤوليت امر ارشاد و هدايت
جامعه را بر عهده گرفت.
او نيز چون ديگر
كودكان، گذران زندگى را در كنار پدر و در دامان مادر خوش مىداشت، ولى كمتر از پنج
سال داشت كه
امام عسكرى (ع) به سفرى تبعيدگونه ناگزير شد و او را تنها گذاشت.
پس از شهادت امام
عسكرى(ع)، او امر امات امت را بر عهده گرفت در حالى كه كودكى بيش نبود. البته اين
مسأله مهمى
نيست زيرا پيش از او حضرت عيسى به نبوت رسيده بود در حالى كه در دامان مادر بود و
حضرت يحيى به پيامبرى مبعوث
شده بود در حالى كه طفلى خردسال بود و اين
مسأله مورد تأييد قرآن است.
آثار امامت از
كودكى در چهرهاش خويدا و از اعمال و رفتار او نمايان بود. سراسر زندگى او در
محاصره و مراقبت
مىگذشت و حتى در خانه خويش نيز ايمنى نداشت. اما او همچنان مىكوشيد كه پناه
درماندگان و هادى گمراهان باشد و
چه بسيار از خانوادههاى شهداى اسلام و افراد زندانى و در بند كه تحت حمايت او
بودند و او محرمانه به آنان كمك
مىرساند.
او در تمام دوران
حياتش در معرض حسادتها، كينهورزىها، و بدگويىها قرار داشت و اين امور سبب
آسيبهاى
بسيار بر او و دنياى اسلام شد و سرانجام به غيبت امام در 5 سالگى منتهى گرديد.
دستگاه حكومت در
عصر امام فاسد و آلوده بود. خلافت در بين نااهلان دست به دست مىشد. حكومت به اسم
خلافت
پيامبر (ص) بر مردم حكم مىراند در حالى كه خود مخالف اسلام بود و آشكارا خلاف
دستور اسلام و قرلآن عمل مىكرد.
حبّ جاه و مقام،
طمعدارى و فزونخواهى، ميل به عيش و خوشگذرانى بر چشمان آنها پرده افكنده و آنها
را از درك
حقيقت باز داشته بود. آنها به تبعيت از خط معاويه و آل مروان براى خود دربارى
ساخته و به اسراف و تبهكارى و قمار و
شرابخوارى مشغول بودند.
موضعشان در برابر
اهلبيت، موضع هدم و فنا بود و مىخواستند كه آنان زنده نباشند. از اين رو موجبات
آزار و
ناراحتيشان را فراهم مىكردند. آنان چون بنىاميه در جهت خاموش كردن چراغ اهلبيت و
تشيع تلاش مىكردند و از
دستگيرى و قتل و حبس شيعيان و مسموم كردن امامان فروگذار نمىكردند.
امام مهدى حدود 5
سال از دوران امامت خود را در عصر متوكل گذراند كه تمام اين مدت براى او دورانى
سخت و
جانكاه بود. شعار حكومت متوكل در سه عبارت خلاصه شده بود:
1 ـ جاى عفو و اغماض نيست.
2 ـ با عوامل مخالف حكومت بايد مبارزه كرد.
3 ـ براى هدف حكومت تا مرز نابودى جان و مال و ناموس بايد به پيش رفت.
او پس از به شهادت
رساندن امام عسكرى(ع) نيز همين خطوط و شعارها را تعقيب مىكرد. امام در رابطه با
امام مهدى
(ع) در چهره دوستى و مكر وارد عمل شد. امام را از خانه و مدينه جدش به بغداد كشاند
و در قالب دوستى و محبت او را در
نزد خود زيرنظر گرفت. به طورى كه با همسر قرار دادن دخترش در واقع در خانه امام
جاسوسى را مستقر كرده بود كه كاملاً
او اد محاصره خود داشت.
متوكل را در
تاريخ، فردى عالم و علم دوست معرفى كردهاند در حالى كه به نظر ما همه اين علم
دوستىها از روى
ظاهر سازى و براى فريب مردم بوده است. او پس از شهادت امام عسكرى (ع) به آلودگى،
مىو معشوق روى آورده بود و
چه شبهاى بسيار كه تا به صبح در مستى بود و گاهى با همان حال مستى امامت جماعت
مىكرد!!
متوكل پس از 25
سال حكومت غاصبانه و توأم با خيانت و جنايت از دنيا رفت . او فردى ضعيف، سست اراده
و اهل
خوشگذرانى بود كه پايتخت خود را در سامرا قرار داد و امور مملكت را به دست
درباريان ترك و كنيزكان سپرد. او در عين
حال فردى خونريز هم بود كه در راه حفظ قدرت از هيچ جنايتى دريغ نمىورزيد و
بزرگترين خيانت او به شهادت رساندن
امام مهدى بود كه مايه ننگ ابدى و رسوايى او گرديد.
2 ـ دوران امامت
در بينش دينى ما،
شناخت امام حق و تبعيت از او يك وظيفه است. چنان كه در حديث آمده است: «آن كس كه
بميرد و
امام عصر و زمانش را نشناسد با مرگ جاهليت مرده است» از اين رو، تلاش براش ناخت
امام در بين شيعيان از همان آغاز
اسلام وجود داشت و تا عصر حاضر تداوم يافته است.
از همان سالهاى
آخر حيات امام عسكرى(ع)، تاريخ شاهد بررسىهاى مردم درباره امام مهدى (ع) و تحقيق
در امامت
او بوده است. دلايل لازم براى امام معمولاً دو چيز است: يكى نصّ؛ يعنى پيامبر و يا
امامان كه معصوم و دور از هر گناه و
دروغى هستند فردى را بعنوان امام معصوم معرفى كنند. دوم وجود صفات و شرايط ويژه
امامت در يك فرد مثل علم،
عصمت، جنبه الگويى او در شرافت و تقوا و
... .
در مورد اول
اسنادى از رسول خدا (ص) در مورد اسامى جانشينان او وجود دارد كه در آن ميان از
امام محمد تقى هم
نامبرده شده است. در عين حال سخنانى از امام صادق (ع)، امام كاظم (ع) و امام عسكرى
(ع) در دست است كه او را بعنوان
نهمين امام شيعيان معرفى كردهاند. چنان كه به امام عسكرى (ع) عرض كردند: «اگر
براى شما حادثهاى پيش آيد چه كسى
امام بعدى است؟» امام به حضرت مهدى اشاره كردند كه در آن هنگام سه ساله بود. امام
عسكرى (ع) بارها در نزد افراد
مختلف اعلام كرده بود كه او وصى و جانشين من است و از او پيروى كنيد.
امام برخى از مردم
ناآگاه با توجه به كمى سن آن حضرت، درباره امامت او شك داشتند و عدهاى هم بر اين
شك دامن
مىزدند. در حالى كه امام عسكرى (ع) از پيش اعلام داشته بود كه اگر بپذيريم كه
امامت از جانب خداوند است، كمى سن به
آن زيان نمىرساند به طورى كه در قرآن نمونههايى از اين امر وجود دارد.
فردى به نام
ابىنصر گويد بر امام عسكرى وارد شدم در حالى كه مهدى (ع) سه ساله در كنارش بود.
به امام گفتم: «اگر
خداى نخواسته براى شما اتفاقى پيش آيد، چه كسى امام مردم خواهد بود؟» امام به حضرت
مهدى (ع) اشاره كرد و فرمود:
«همين پسرم.» پرسيدم: «آيا با همين سن و سال؟» فرمود: «آرى، خداى تبارك و تعلى
حضرت عيسى (ع) را در خردسالى
به نبوت رساند....» امام همچنين به فردى ديگر فرمود: «ما اهلبيت چنانيم كه صغير ما
از كبير ما ارث مىبرد و اين خود يك
مسأله ظريف و قطعى است.»
امام مهدى (ع) پس
از شهادت پدر خود با اين مشكل بسيار روبرو بود. چنان شخصى بر او روارد شد و از ين
كه او در اين
سن و سال به امامت رسيده باشد متحيّر بود. امام از حال وضعش خبردار شد و خطاب به
او فرمود: «خداوند درباره امامت
همان حكم و ضابطه نبوت را دارد. او يوسف را در نوجوانى به نبوت برگزيد، يحيى را در
خرسالى به پيامبرى رساند و
سليمان را در كودكى به نبوت مبعوث كرد در حالى كه عالمان و عابدان بنى اسرائيل او
را انكار مىكردند.»
اما در مورد صفات
امام بايد گفت كه طبق اسناد تاريخى معتبر، او در عين كودكى واجد همه صفات ويژه
امامت بود. از
همه مردم زمان خود داناتر بود و اين علم از جانب خداوند به او عطا شده بود و از
لحاظ انسانيت و تقوا و شرف، خداترسى و
ديگر كمالات نيز بر همه مردم زمان خود برترى داشت.
به راستى، مواضع
او در جريان زندگى، در رابطه با ارشاد مردم، در مبارزات عليه دستگاه حاكم و غاصب،
در دفاع از
حقانيت اسلام و در برنامهريزى براى حفظ تشيع و اسلام راستين نشان مىدهد كه او
همان امام بر حق و جانشين امام پيشين
و خليفه واقعى رسول اللّه (ص) است.
البته عدهاى از
شيّادان با استفاده از موضوع كمى سن امام و جهل و نادانى مردم قيام كردند و خود را
امام خواندند. آنها
براى تحكيم موقعيت خود، در مورد امام مهدى تشكيكهايى كردند و كوشيدند او را در
معرض آزمايشهاى گوناگون قرار
دهند كه در اين راه به موفقيتى دست نيافتند.
شيعيان فاضل و
گرانقدر درباره امامت او شكى به دل راه نمىدادند و بنابر پيشگويىهاى امامان
پيشين و ملاحظه فضل و
كرامات او به امامتش متعقد بودند و از او دفاع مىكردند. او فقيه آل محمد (ص) بود
و هر كس كه با او وارد بحث و مذاكرده
مىشد، مىفهميد كه او اين همه دانش را به روشى معمولى به دست نياورده بلكه علم او
به منبع لايزال علم خدايى متصل
است.
گروه «واقفيه» كه
به طمع بلعيدن پولهاى مردم و به اسم جانشينى و نيابت از امام عسكرى (ع)، منكر
امامت امام مهدى
(ع) شده وامامت امام مهدى (ع) را زير سؤال بردند. برخى ديگر كوشيدند برادر امام
عسكرى (ع) جناب جعفر را امام
بخوانند كه در اين راه توفيقى نيافتند.
و او كه براستى
امام بر حق بود، چراغى به حساب مىآمد كه خداى آن را روشن كرده بود و بدين سال در
خور خاموشى
نبود. بزرگان شيعه قدر و منزلت امام مهدى را مىدانستند و پيرانى فرزانه در برابر او با تمام قامت برمىخاستند و يا به
استقبال و بدرقه او مىشتافتند و در برابر معترضين مىايستادند.
3 ـ شأن و رتبت امام
شناخت امام نخستين
گام براى حركت به سوى شايستگىها و انسانيت و نيز مسؤوليتى شرعى و همگانى است.
امام
صادق (ع) فرمود: «بندهاى مؤمن نيست، آنگاه كه خداو پيامبر، امامان و امام زمان
خويش را نشناسند» كه بخشى از اين
شناخت مربوط به شناخت اصالت و شأن و رتبت اوست.
در مورد امام مهدى
كه آخرين خليفه واقعى رسول خداست بايد گفت كه او واجد همه صفات و فضايل و خصايص
مربوط به حضرات معصومين است. از طريق مادر به رسول اللّه (ص) متصل است و از جانب
پدر به امام امير المؤمنين (ع)
مىرسد. داراى طهارت ذاتى است و خاك وجودش سرشتهاى طيب و طاهر است. خود در
خردسالى مىگفت: «حمد و
سپاس مخصوص خداوندى است كه ما را از نور خود آفريد و از ميان آفريدهشدگانش
برگزيده ساخت.»
رسول خدا (ص) حدود
دويست سال از ولادتش فرمود: «پدرم فداى آن
پسرى كه از بهترين زنان به دنيا آمده و به دور
از گناه و فردى برگزيده است.»
او وارث پيامبر،
خليفه رسول اللّه، حامل ميراث امامت، مفسّر قرآن عظيم و مبيّن احكام و حقايق عاليه
اسلامى بود.
تاريخ، او را در بالاترين درجه كمال و فضيلت، داناترين و پرهيزگارترين فرد امت،
هددى خلق و داراى مقام عمصت
معرفى مىكند؛ انسانى نمونه كه نماد انسانيت و الگوى بشريت بود و بزرگان شيعه در
همان روزگار او را داناترين، فقيهترين
و با تقواترين فرد امت مىدانستند و براى او حلم حسنى (ع)، شجاعت حسينى (ع) و
عبادت سجادى (ع) قائل بودند.
ارشاد او در
عرصههاى مذهبى و سياسى، مواضع او در برابر ستمكاران، مناظرههاو احتجاجاتش با
مخالفان جود و
سخاى او، عبادت و كرامت او، منش و اخلاق خوش او همه و همه حكايت از فضايل و كمالات
او دارند.
در عين جوانى، اهل
تقوا و پاكى و با وجود كمى سن، مجرب و كارآزموده بود و در عين برخوردارى از ظاهرى
آرام و
گشاده، باطنى باصلابت و استقامت داشت چنان كه همواره دشمن را در برابر ثبات رأى و
اراده خود به تسليم وامى داشت و
شأن آقايى و امامت او را همگان پذيرفته بودند.
شيعيان اطاعت از
فرمان او را همچون اطاعت از پيامبر و دستورات خداوند واجب مىدانستند و وحشت مأمون
و
معتصم از امام نيز به دليل همين واجب الاطاعه بودن او بود، چون از اين بيم داشتند
كه او به پيروان خود دستور قيام دهد و
بساط حكومت آنها را درهم پيچد.
شاعران بسيارى او
را مدح مىكردند كه شعرشان براى دشمنان اهلبيت چون شمشيران برّان بود و از اين رو
پيوسته تحت
تعقيب دشمن قرار داشتند. دعبل آن شاعر گرانقدر اهلبيت مىگفت: «بيست سال است كه
چوبه دار اعدام را بر دوش
مىكشم، تا كى آن دار بر پا گردد و مرا بدان بياويزند.»
اين شاعران در راه
ترويج حق شعر مىسرودند و حتى از گرفتن صله براى شعر خوددارى مىكردند و مىگفتند:
«ما ين
اشعار را در راه خدا مىسراييم و هدف ما از آن، تبيين حق و معرفى اهلبيت است كه
همواره مورد ثناى پيامبر بودند.»
مدح او تنها در
نزد شيعيان نبود كه اهل سنت نيز در فضايل او سخنها داشتند؛ اين صبّاغ كه مالكى
مذهب بود و شأن او
نوشت: «او اگر چه از نظر سنى كم سال است ولى از نظر قدر و رتبت بزرگ و داراى نام و
آوازهاى بلند و درخور مىباشد.»
ابن طلحه كه شافعى
مذهب بود در كتاب خود نوشت: «او كه از نظر سن فردى كم است، داراى مناقب بسيارى
مىباشد و
كرامات زيادى از او به چشم خورده است و فضايل و معجزات او بىشمار مىباشند.»
ابن تيميه كه
افكارش سرمنشأ انديشههاى وهابيت در كشور عربستان است و دشمنى آنها با شيعيان امرى
قطعى است،
در شأن امام مهدىمى گويد: «او از اعيان و بزرگان بنى هاشم است» و در شأن و رتبت و
كرامت او سخنها مىآورد.
جاحظ كه از بزرگان
و دانشمندان اهل سنت و اديب عرب و مفسّر
قرآن است، درباره امام مهدى (ع) مىگويد: «او فردى
عالم، زاهد، شجاع، بخشنده و پاك نهاده بود.» و نيز مىنويسد: «حسب و نسبى شريفتر و
والاتر از حسب و نسبت او در
خاندان عرب و عجم نيست.»
با اين كه دستگاه
خلافت بنى عباس با او مخالف بود و خود قاضى و محكمه و مفتى داشت ولى در بسيارى از
موارد سعى
مىكرد حكم امام مهدى را در قضاوت مورد استناد قرار دهد كه اين امر نشانگر آن است
كه آنها نيز او را به مسائل اسلامى
داناتر و در رأى و فتوا با فضيلتتر مىشناختند.
مأمون كه از
زيركترين و داناترين زمامداران بنى عباس بود، با همه دشمنى كه با اهلبيت داشت،
خطاب به سران
بنى عباس كه به او اعتراض كرده بودند چرا دخترش را به ازدواج امام مهدى در آورده
است، مىگفت: «واى بر شما،ذ آيا
نمىدانيد كه افراد اين خانواده (اهلبيت) چون ديگران نيستند؟ در ازدواج دخترم او
را برگزيدم به دليل برترى او به همه اهل
فضل و دانش.»معتصم نيز نسبت به امام مهدى (ع) همين ديد را داشت و اگر با چنين حال
و وضعى به قتلش اقدام كرد تنها
براى حفظ حكومت و موقعيت خودش بود كه گاهى حكومت و مقام آدمى را در رسيدن به حق
كور و كر مىكند.
4 ـ جوّ دينى عصر امام
روش دينى در برابر
مردم، خط جاهلدارى امت در دين بود، زيرا كه اگر مردم حقيقت دين را مىفهميدند خود
بخود
فرصت ادامه زمامدارى را از آنان مىگرفتند. دستگاه زمامدار مصلحت خود را در آن
مىديد كه مردم از طرز فكر حقيقى
اسلام و مسائل آن بويژه در رابطه با وظايف زمامدارن آگاه نباشند و از اينرو سعى
كه مردم را از دور و بر امام پراكنده سازد.
اما خطر ديگرى كه
دين را تهديد مىكرد اين بود كه زمامدران سعى در عرضه اسلامى داشتند كه ساخته و پرداخته دست
خلفا بود و حتى كوشيدند با دستكارى عقايد مردم، انديشه جبر را كه خلاف انديشه
قرآنى است در بين آنان رواج دهند.
چه بسيار
بدعتهايى كه در بين مردم رواج داده شد و چه بسيار مباحثى كه در اسلام ناديده
گرفته شد و متروك ماند. در
اين جا بايد از گروهى روحانى نماد ياد كرد كه دست در دست زمامدارن گذرادند و
خيانتهاى آنها را توجيه كردند و برخى
ديگر كه در برابر اين جريانات بىتفاوت ماندند و يا از ترس دستگاه ساكت و خاموش
شدند.
بايد بدين واقعيت
اذعان داشت كه براستى اسلام مظلوم و دين در نزد مردم مهجور بود. دستگاه زمامدرا
حرمت قرآن را
رعايت نمىكرد و تنها به نام آن خود و مردم را سرگرم مىداشت. دين در نزد مردم هم
بنا بههمان تعبير امام حسين (ع) تنها بر
سر زبانها بود نه در دلهايشان، براى امام تلاش در چنين وضعيتى بس دشوار بود. به
ناچار شاگردانى را براى تبليغ دين
تربيت كرد و آنها را به نقاط دور و نزديك فرستاد كه همين اقدامات امام نيز با مانع
تراشىهاى دستگاه مواجه مىشد.
امامت امام زمان از ديدگاه روايات
[ 1 ] ـ أحمد بن محمد بن عيسى ، عن ابن محبوب ، عن هشام بن سالم
، عن يزيد الكناسي ، قال: سألت أبا جعفر عليهالسلام
أكان عيسى ابن مريم عليهالسلامحين تكلم في المهد حجة الله على أهل زمانه ؟ فقال : كان
يومئذ نبيا حجة ]ا [لله غير مرسل أما
تسمع لقوله حين قال: « إني عبد الله آتاني الكتاب وجعلني نبيا و جعلني مباركا
أينما كنت واوصاني بالصلاة والزكاة ما دمت
حيا»[1] عليهمالسلامعليهمالسلامورحمة من الله لمريم حين تكلم فعبر عنها وكان نبيا حجة على
من سمع كلامه في تلك الحال ،
ثم صمت فلم يتكلم حتى مضيت له سنتان وكان زكريا الحجة لله عزوجل على الناس بعد صمت
عيسى بسنتين ثم مات زكريا
فورثه ابنه يحيى الكتاب والحكمة وهو صبي صغير ، أما تسمع لقوله عزوجل:«يا يحيى خذ الكتاب
بقوة وآتيناه الحكم
صبيا»[2] عليهالسلامسبع سنين تكلم بالنبوة والرسالة حين أوحى الله تعالى إليه ،
فكان عيسى الحجة على يحيى وعلى الناس
أجمعين وليس تبقى الارض يا ابا خالد يوما واحدا بغير حجة لله على الناس منذ يوم
خلق الله آدم عليهالسلاموأسكنه الارض ،
فقلت : جعلت فداك أكان عليحجة من الله ورسوله على هذه الامة في حياة رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم؟ فقال : نعم يوم أقامه للناس
ونصبه علما ودعاهم إلى ولايته وأمرهم بطاعته ، قلت : وكانت طاعة علي عليهالسلامواجبة على الناس
في حياة رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم
وبعد وفاته ؟ فقال : نعم ولكنه صمت فلم يتكلم مع رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلموكانت الطاعة لرسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلمعلى امته وعلى علي عليهالسلام
في حياة رسول اللهوكانت الطاعة من الله ومن رسوله على الناس كلهم لعلي عليهالسلامبعد وفاة رسول
الله صلىاللهعليهوآلهوسلموكان علي عليهالسلام
حكيما عالما .
] 2 ] ـ محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد بن عيسى ، عن صفوان بن
يحيى قال: قلت للرضا عليهالسلام: قد كنا نسألك قبل أن
يهب الله لك أبا جعفر عليهالسلامفكنت تقول : يهب الله لي غلاما ، فقد وهب الله لك فقر
عيوننا ، فلا أرانا الله يومك ، فإن كان كون
فإلى من ؟ فأشار بيده إلى أبي جعفر عليهالسلاموهو قائم بين يديه
، فقلت : جعلت فداك هذا ابن ثلاث سنين ! ؟ قال: ، وما يضره من
ذلك شئ ، قد قام عيسى عليهالسلامبالحجة وهو ابن
ثلاث سنين».[3]
[ 3 ] ـ محمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد ، عن علي بن سيف ، عن
بعض أصحابنا ، عن أبي جعفر الثاني عليهالسلامقال: قلت
له : إنهم يقولون في حداثة سنك ، فقال : إن الله تعالى أوحى إلى داود أن يستخلف
سليمان وهو صبي يرعى الغنم ، فأنكر ذلك
عباد بني إسرائيل وعلماؤهم ، فأوحى الله إلى داود عليهالسلامأن خذ عصا
المتكلمين وعصا سليمان واجعلها في بيت واختم عليها
بخواتيم القوم فإذا كان من الغد ، فمن كانت عصاه قد أورقت وأثمرت فهو الخليفة ،
فأخبرهم داود ، فقالوا : قد رضينا
وسلمنا».[4]
[ 4 ] ـ علي بن محمد وغيره ، عن سهل بن زياد ، عن يعقوب بن يزيد
، عن مصعب ، عن مسعدة ، عن أبي بصير ، عن أبي
عبد الله عليهالسلامقال: أبو بصير :
دخلت إليه ومعي غلام يقودنى خماسي لم يبلغ ، فقال لي : كيف أنتم إذا احتج عليكم
بمثل سنة [ أو
قال: سيلي عليكم بمثل سنه».[5]
]